ساخت امریکاخاطرات بنیانگذار والمارتنویسنده: سم والتون مترجم: میترا دانشور ناشر: نشر میلکان |
سلام دوستان. من سم والتون، مؤسس و رئیس هیئت مدیره فروشگاههای وال مارت هستم. امیدوارم تا الان از یکی از فروشگاههایمان خرید کرده باشید یا مقداری از سهام شرکتمان را خریده باشید؛ اگر این کار را کردهاید حتماً فهمیدهاید که من چقدر به این «معجزه» میبالم. دستاورد تمام همکارانم در وال مارت، طی سی سال از زمانی که اولین فروشگاه وال مارتمان را این جا در شمال غربی آرکانزاس باز کردیم؛ جایی که هنوز من و وال مارت به آن «خانه» میگوییم گاهی باورش خیلی سخت است؛ اما ما از یک فروشگاه کوچک به چیزی رسیدهایم که حالا بزرگترین گروه خرده فروشی در دنیاست واقعاً در طول این مسیر دورهای به یادماندنی را پشت سر گذاشتیم. فکر میکنم ما اینجا در وال مارت از چیزی شگفتانگیز عبور کردهایم؛ چیزی خاص که باید با تمام افرادی که به فروشگاهها و شرکتمان بسیار وفادار بودهاند، در میان بگذاریم. هنگام ساختن وال مارت چندان درباره خودمان صحبت نکردیم یا این طور نبودیم که بیرون از خانواده وال مارت فخر بفروشیم؛ البته به جز وقتی که مجبور بودیم بانکداران یا یکی از سرمایه گذاران وال استریت را متقاعد کنیم که میخواهیم روزی به جایی برسیم و ارزش دارد که فرصتی به ما بدهند. وقتی مردم از من میپرسیدند «وال مارت چطور این کار رو کرد؟» معمولاً در جواب دادن کمی غیرجدی بودم میگفتم دوستان، ما فقط رفتیم دنبالش و پشتکار داشتیم ما همیشه خیلی چیزها را پیش خودمان نگه میداشتیم و دلایل خوبی برای این کار داشتیم؛ درباره معاملات تجاری و زندگی خودمان خیلی حالت محافظه کارانه داشتیم و هنوز هم همین روال را میپسندیم.
اما به هر حال نتیجه این شد که مقدار زیادی اطلاعات غلط، افسانه و چیزهای نیمه واقعی طی این سالها درباره من و وال مارت دهان به دهان گشت. فکر میکنم دیگران تا کنون بیش از حد به امور مالی شخصی من توجه کردهاند و این توجه باعث دردسرهای اضافی برای خودم و خانوادهام شده است؛ با این حال من صرفاً این موارد را نادیده گرفتم و تا جایی که توانستم در زندگی و کسب و کار وال مارت راه خودم را رفتم.
هیچ کدام از این اصول واقعاً تغییری نکرده است؛ اما مدتی است با سرطان دست و پنجه نرم میکنم و به هر حال دیگر جوان نمیشوم. اخیراً خیلی از مردم از جمله هلن و بچهها و برخی مدیران اجراییمان این جا در شرکت و حتی برخی همکارانمان در فروشگاهها، به من غر زدهاند که واقعاً بهترین فرد برای گفتن داستان وال مارت هستم. دوست داشته باشم یا نه، زندگیام با وال مارت در هم آمیخته است و باید تا زمانی که هنوز میتوانم آن را به رشته ی تحریر در بیاورم برای همین میخواهم تلاش کنم این داستان را به بهترین شکلی که میتوانم و تا جایی که میتوانم، مطابق با واقعیت تعریف کنم. امیدوارم این داستان تقریباً همان قدر جذاب جالب و هیجانانگیز باشد که برای همه ما بوده است، و حداقل بتواند بخشی از حس همبستگی ما در ساختن این شرکت را به شما القا کند. با این حال بیشتر از هرچیزی میخواهم یک بار برای همیشه روشن کنم که همکاران وال مارت چقدر در موفقیتش مهم بودهاند.
کار خنده داری است که به گذشته زندگیات نگاه کنی و تلاش کنی بفهمی چطور همه چیز در کنار هم قرار گرفت. حدس میزنم این کار برای همه کمی عجیب باشد؛ اما واقعاً برای کسی مثل من عجیب و غریب است چون هرگز فرد چندان ژرف اندیشی نبودهام، هرگز کسی نبودهام که در گذشته بمانم. اگر بخواهم در زندگیام یک عنصر را مشخص کنم که باعث تغییرم شد، اشتیاقم برای رقابت است. آن اشتیاق تا حد زیادی من را در راه نگه داشت تا به جلو نگاه کنم. بازدید بعدی از فروشگاه یا بازگشایی فروشگاه بعدی یا عرضه جنس بعدی که شخصاً میخواستم در آن فروشگاهها تبلیغ کنم مثل سطلی از ماهی کپور یا فلاسک یا روتشکی یا بسته بزرگی از آبنبات.
وقتی به گذشته نگاه میکنم متوجه میشوم داستان ما داستانی است درباره انواعی از اصول سنتی که ابتدا باعث شد آمریکا فوقالعاده شود. این داستان درباره کارآفرینی، خطر کردن سخت کوشی و دانستن است؛ دانستن این که کجا میخواهی بروی و برای رسیدن به آنجا حاضری چه کارهایی بکنی. داستانی است درباره باور به ایدهات؛ حتی وقتی بقیه مردم شاید آن را باور نداشته باشند و چسبیدن به داشتههایت؛ اما فکر میکنم بیش از هر چیز ثابت میکند که برای افرادی ساده و معمولی که سرگرم کاری هستند مسلماً هیچ محدودیتی برای دستیابی به دستاوردهای جدید وجود ندارد؛ البته اگر فرصتی به آنها داده شود و شجاعت و انگیزهای داشته باشند که تمام تلاششان را بکنند. این طوری بود که وال مارت به وال مارت تبدیل شد. افراد معمولی به هم پیوستند تا کارهای خارق العادهای بکنند. ابتدا خودمان را شگفت زده کردیم و قبل از این که زمان زیادی بگذرد بقیه را هم شگفت زده کردیم؛ مخصوصاً افرادی را که فکر میکردند آمریکا پیچیدهتر و فریبندهتر از آن است که چنین کاری در آن عملی شود.
داستان وال مارت منحصر به فرد است هیچ چیزی که مشابه با آن باشد تا به حال اتفاق نیفتاده است پس شاید با تعریف آن به شکلی که واقعاً اتفاق افتاده بتوانیم به افراد دیگری کمک کنیم تا همین اصول را در کنار هم بگذارند و آن را برای رؤیاهای خودشان به کار ببرند و رؤیاهایشان را محقق سازند.
کتاب ساخت آمریکا، خاطرات بنیان گذار وال مارت نوشته سم والتون است. در این کتاب شما با روایتی شگفتانگیز از کارآفرینی، ریسک و سختکوشی همراه میشوید. شرکت والمارت پردرآمدترین شرکت جهان به حساب میآید. والتون که بنیانگذار اصلی آن است، در این کتاب طریقه رسیدن به خواستههایتان را به شما آموزش میدهد. سم والتون یک مرد خودساخته است که بدون هیچ پشتوانهای به شرکت بزرگی مثل والمارت دست پیدا کرد. در این کتاب او سرگذشت زندگی خود را روایت میکند و در این میان علاوه بر خاطرات، تجربیات مفید خود را در اختیار ما قرار میدهد و یاد میدهد که چگونه میتوان ایدههایی که در سر داریم را به اجرا در بیاوریم. سم والتون در این کتاب برای ما روایت میکند که چطور صاحب بزرگترین خرده فروشی دنیا شد و چطور این امپراطوری را گسترش داد.
1- یادگرفتنِ ارزش قائلشدن برای پول
2- شروع با پولی ناچیز
3- دوباره گلکردن
4- حرکت خلاف جهت
5- گرداندن یک خانواده
6- عضوگیری برای تیم
7- سهامی عام کردن شرکت
8- ساختن فرمول
9- ایجاد شِراکت
10- عقبنشینی
11- فرهنگسازی
12- قراردادن مشتری در اولویت اول
13- روبهروشدن با رقیب
14- گسترش قلمرو
15- اهمیتدادن به جزئیات
16- ادای دِین
17- ادارهی شرکتی موفق؛ ده قانونی که برایم کارساز بود
18- نیاز به باقیگذاشتن میراث
پسنوشت
یادداشت نویسندهی همکار
سم والتون با نام کامل ساموئل مور والتون در سال 1918 در آمریکا متولد شد. او تا پنج سالگی در مزرعه با پدرش کار میکرد. بعد از آن به دلیل مشکلات اقتصادی مزرعه پدری رها شد و سم با سایر افراد خانواده برای تجارت به نقاط مختلف جهان راهی شد. والتون اولین فروشگاهش را در سال 1950 تاسیس کرد که با ذکاوت تمام و بالا بردن تخفیفها در زمان درست، به موفقیتهای قابل توجهی دست پیدا کرد. والتون در سال 1992 چشم از این جهان فروبست اما وال مارت توسط خانواده او اداره و به حیات خود ادامه میدهد.